وصیت نامه شهید منصور نظریه
یکشنبه 95/09/07
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به رهبر انقلاب امام خمینی ، درود بر شهیدان و بر روحانیت مبارز و همه همسنگران و رزمندگان ایران . سلام بر آنها که امامشان را در تمام مدت تنها نگذاشتند و همراه و پیرو خط او بودند .
خداوندا شکر ، شکرت که مرا به پای خود بازخواستی شکرت که مرا به آرزویم رساندی ، تو خودت شاهدی که من آرزویم این بود .
من وصیتی ندارم که باشد . چیزی ندارم که بخواهم وصیت کنم . وصیت بقیه شهیدان اینقدر زیبا و کامل بوده که وصیت من چیزی را نمیتواند نشان دهد .
اولین چیزی که میخواهم بگویم از پدر و مادرم خواهش میکنم اگر انشاالله من شهید شدم که امیدوارم شهید شده باشم به معنای واقعی کلمه هیچگونه گریه و ناراحتی و یا بی تابی از خود نشان ندهند ، افتخار کنند ، خودشان میدانند چقدر من میخواستم شهید شوم ، بدانند که صبر مخصوصا در این موارد در برابر خدا بسیار ارزش دارد و مرا در پیشگاه خدا خجالت زده و شرمنده نکنند .
منصور نظریه
تاریخ شهادت : 4/10/1360
محل شهادت : یکی از شهرهای اسپانیا
محل دفن : گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) قطعه 24 ردیف 124 شماره
9
زندگینامه آیت الله سید محمد طباطبایی
یکشنبه 95/09/07
جدّ علامه طباطبائی(ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت. مجتهد بود و به علوم غریب (رمل و جفر و …) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود. روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید:
« و ایوب إذ نادی ربه: انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین »
با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود.
همان هنگام چنین ادراک می کند که اگر حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد. دعا می کند و خداوند هم پس از عمری دراز، فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی می شود. پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود ( یعنی جدّ علامه) را بر وی می نهد.
ولادت:
علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال 1321 هـ.ق در شاد آباد تبریز متولد شد و81 سال عمر پربرکت کرد و در صبح یکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.
اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند. در سن پنج سالگی مادرشان و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود.
تحصیلات واساتید :
سید محمد حسین به مدت شش سال (1290 تا 1296هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد آثاری چون گلستان، بوستان و … را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت. چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال 1297 تا 1304 هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید. علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند.
علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت. ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.
استاد ایشان در فلسفه حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.
و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند. استاد امجد نقل می کند که ((حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. ))
حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که: پس از ورودم به نجف اشرف به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن آقای قاضی نزدم آمد و فرمود:
((شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت.))
و در همان جلسه فرمود:
(( اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.))
فعالیت و کسب درآمد :
مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند به علت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند. فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می گوید:
خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود.
مهارتهای علامه :
فرزند علامه می افزاید:
پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان، تبریز بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ….،
اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی هم استاد صرف و نحو عربی بود هم معانی و بیان هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت هم در حدیث و روایت و خبر و …
شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچکس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند…
هجرت:
به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال 1325هـ.ش عملی می کند.
فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید:
همزمان با آغاز سال 1325هـ.ش وارد شهر قم شدیم… در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.
طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) 24 متر مربعی و 35 متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد. پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.
لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند خود ایشان ترجیح دادند که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت.
رحلت :
مهندس عبدالباقی، نقل می کند:
هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت فقط زیر لب زمزمه می کرد « لا اله الا الله! »
حالات مرحوم علامه در اواخر عمر دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر تناول می کردند، و مانند استاد خود، مرحوم آیة الله قاضی این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: در چه مقامی هستید؟ فرموده بودند: مقام تکلم
سائل ادامه داد: با چه کسی؟ فرموده بودند: با حق
حجت الاسلام ابوالقاسم مرندی می گوید:
« یک ماه به رحلتشان مانده بود که برای عیادتشان به بیمارستان رفتم. گویا آن روز کسی به دیدارشان نیامده بود. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند.
به مزاح [ از آن جا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند ] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟ فرمودند:
صلاح کار کجا و من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان!
گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
علامه تکرار کردند: تا به کجا! و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد
آخرین باری که حالشان بد شد و راهی بیمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند:
من دیگر بر نمی گردم
آیت الله کشمیری می فرمودند:
« شب وفات علامه طباطبائی در خواب دیدم که حضرت امام رضا علیه السلام در گذشته اند و ایشان را تشییع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان [ و عالمان] از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن، خبر آوردند که آیت الله طباطبائی درگذشت »
ایشان در روز سوم ماه شعبان 1401 هـ.ق به محضر ثامن الحجج علیه السلام مشرف شدند و 22 روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود، که درمان بیمارستانی نیز نتیجه ای نداشت.
تا بالاخره به شهر مقدس قم که محل سکونت ایشان بود برگشتند و در منزلشان بستری شدند وغیر از خواص، از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان انتقال دادند.
قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند تا در صبح یکشنبه 18 ماه محرم الحرام 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سرای ابدی انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حیات جاودانی مخلع می گردند و برای اطلاع و شرکت بزرگان از سایر شهرستانها، مراسم تدفین به روز بعد موکول می شود و جنازه ایشان را در 19 محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبی علیه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام تشییع می کنند و آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی(ره) بر ایشان نماز می گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه علیها السلام دفن می کنند.
آنطور که هستی باش...
یکشنبه 95/09/07
آنطور که هستي باش ،….
صداقت مؤثرترين تيري است که به قلب هدف مينشيند ،….
هدفت را با نقشههاي جوراجور آلوده مکن ،…
خودت باش ،….
افتاده باش ،… نه ذليل ،…
شوخ باش ،… نه مسخره ،….
آزاده باش ،،… نه ياغي ،…
مطمئن باش ،… نه ساده ،….
از خود ،… راضي باش ،…. نه از خود راضي ،…
صبور باش ،… نه در کمين ،….
آنوقت خواهي ديد که کليد را در دست خود خواهي داشت!!
انشاالله
سخنام رهبر درباره تهاجم فرهنگی و سخن ایشان با.....
یکشنبه 95/09/07
جوانان با اخلاص
- دشمن از راه اشاعهى فرهنگ غلط – فرهنگ فساد و فحشا – سعى مىکند جوانهاى ما را از ما بگیرد.
- کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مىکند، یک تهاجم فرهنگى بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگى» یک «غارت فرهنگى» و یک «قتل عام فرهنگى» است.
- امروز دشمن این کار را با ما مىکند. چه کسى مىتواند از این فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنى که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصى نبسته و مىتواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسى که خودش آلوده و گرفتار است که نمىتواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص مىتواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهاى اسلامى مىتواند دفاع کند.
- چندى پیش گفتم: «همه امر به معروف و نهى از منکر کنند.» الآن هم عرض مىکنم: نهى از منکر کنید. این، واجب است.این، مسؤولیت شرعى شماست. امروز مسؤولیت انقلابى و سیاسى شما هم هست.
· معلمان
- من مىگویم وظیفهى معلم و فرهنگى و دانشآموز که اینها در مرکز دایره قرار دارند و همچنین همهى کسانىکه با امور فرهنگى کشور سر و کار دارند، یک جهاد و مبارزهى طولانى است.
· بسیج
- ترکیب نیروهاى مسلح در کشور ما یک ترکیب منطقى و عالى است. ارتش در جاى خود، سپاه در جاى خود، بسیج در جاى خود، نیروى انتظامى در جاى خود؛ هر کدام با وظایف مشخص مشغول کارند و محصول همهى اینها عبارت است از امنیت کشور. و آن وقتى که دشمن قصد تهاجم داشته باشد – چه تهاجم فرهنگى، چه تهاجم شهرى و شهروندى، چه تهاجم از بیرون مرزها – حضور این نیروها براى این ملت مایهى افتخار است؛ مایهى سربلندى و عزت است.
· مداحان
- شما جوانهایى که اهل خواندن و سرودن و بیان کردن و برنامه اجرا کردن هستید، به نیاز امروز جامعهى اسلامى نگاه کنید، ببینید چقدر ملت ما، جوانها و جامعهى ما در کشاکش طوفانهاى گوناگون تهاجم سیاسى و فرهنگى و انواع و اقسام تلقینات و تبلیغات، به نگاه نو، به روحیهى سرشار از امید، به دل لبالب از اطمینان به آینده، فهمیدن راه روشن احتیاج دارد. این را همه باید انجام دهند؛ هر کسى به یک نحوى. و شما میتوانید سهم وافرى در این زمینه داشته باشید.
· شورای عالی انقلاب فرهنگی
- در عرصهی تهاجم پیچیده و فراگیر فرهنگِ جبههی استکبار برضد نظام اسلامی، شورای عالی انقلاب فرهنگی همچون یک قرارگاه اصلی، وظیفهی سیاستگذاری راهبردی و هدایت دستگاهها و مراکز تأثیرگذار فرهنگی و بخشهای اجرایی را برعهده دارد.
کودکان خوشحال،کودکان عصبانی
یکشنبه 95/09/07
کودکان خوشحال که دورهم میچرخند؛ دانشآموزان شاد و باهوش که کتابها و مدادرنگیهایشان را با هم شریک میشوند. بچههای رقیب که همدیگر را برای نفر اول بودن در صف هل میدهند…
خوشحالی کودکان
علی رغم اینکه پرخاشگری برای شما و دیگر والدینی که با آن روبرو میشوند، ناخوشایند است، در فرایند رشد کودک 5 ساله کاملاً عادیست. در حقیقت، تقریباً هر کودکی در این سن اسباببازی دوست خود را میدزد، لگد میزند، مشت میزند، یا گاه به گاه داد میزند. برخی اوقات دلیل این امر یک ترس ساده است. برای مثال اگر کودک شما احساس میکند که از جانب کس دیگری به حاشیه رانده میشود ممکن است از کوره در برود. دیگر محرکها بیشتر به شرایط پیشآمده بستگی دارند تا به غریزه. در نهایت، کودک مهدکودکی شما در حال تنظیم خود با یک برنامهی جدید استرس زا و یادگیری مهارتهای جدید است. وی ممکن است به راحتی از هرچه که سعی میکند انجام دهد عصبانی شود، و عصبانیت خود را سر همکلاسیاش خالی کند. و برخی اوقات کودک شما فقط خسته و گرسنه است. او دقیقاً نمیداند چهکار باید کند، لذا با فریاد، دعوا یا خشم به این وضعیت واکنش نشان میدهد.
کودک شما به زودی بر قسمت عمدهی رفتار پرخاشگرانهی خود غلبه خواهد کرد. در 5 سالگی، مهارتهای زبانی وی تا حد زیادی توسعه یافته است و میآموزد که میتواند به جای مشت و لگد از کلمات برای حل مسائل خود استفاده کند. همچنین به واسطهی آزمون و خطا میآموزد که از حرف زدن و بحث در مورد یک مسئله نتیجهی بهتری میگیرد تا از نزاع و درگیری فیزیکی. در این حین، همچنان لازم است که کودک خود را به سمت رویکردی عاری از پرخاش به زندگی راهنمایی کنید و چشم به راه مسائل عمیقتری باشید که رخ میدهند.
برای مقابله با پرخاشگری چه میتوان کرد؟
به سرعت پاسخ دهید: سعی کنید وقتی کودکتان پرخاشگری میکند سریعاً پاسخ دهید، تا همان لحظه بداند که کار نادرستی انجام داده است. وی را به مدت کوتاهی از وضعیت پرخاشگری خارج کنید – برای یک کودک مهدکودکی 5 دقیقه کافیست تا در رفتارش بازنگری کند. همچنین میتوانید در واکنش به پرخاشگری او مجوز کاری را از او بگیرید: مثلاً 15 دقیقه کمتر تماشای تلویزیون یا پولتوجیبی کمتر. بهتر است که این کار را هر دفعه انجام دهید، تا کودک شما به طور کامل بداند که این کاهشها به رفتار او بستگی دارد.
مثال بیاورید: مهم نیست که چقدر از دست او عصبانی باشید، سعی کنید از داد زدن، برخورد فیزیکی، و بَد نامیدن وی خودداری کنید. این کار به جای اینکه رفتار وی را تغییر دهد، به وی میآموزد که پرخاشگری کلامی و فیزیکی راهی برای برخورد در زمان عصبانیت است. در مقابل، با کنترل خشم خود و برخورد خونسردانه در مواقعی که پایش را از خط بیرون میگذارد، به وی مثالی خوب از نحوهی برخورد ارائه دهید.
به برنامه وفادار باشید: تا جای ممکن، به طریقی یکسان به پرخاشگریهای او پاسخ دهید. پاسخ کسلکننده و قابل پیشبینی شما (خیلی خب، باز هم دوستترو زدی، دوباره جریمه میشی) الگویی پدید خواهد آورد که کودک شما آنرا تشخیص داده و انتظارش را خواهد داشت. در نهایت، پیش از اینکه مرتکب عملی اشتباه شود پیامدهای آن را پیشبینی خواهد کرد- اولین قدم در کنترل رفتارش. حتی اگر در ملاء عام کاری کند که شما را آزار دهد، به برنامه ی جریمهی خود وفادار بمانید. اغلب بزرگترها وضعیت شما را درک میکنند، در نهایت، همه چنین وضعیتی را تجربه کردهایم. اگر مردم به شما خیره شدند، سخنی کنایهآمیز بگویید چون «چه سن دوستداشتنیای!!» و بعد آنطور که خود تشخیص میدهید وضعیت را اداره کنید.
حال زمان خوبیست برای اینکه به وی بیاموزید از شرایط و افرادی که موجب بروز پرخاشگری میشوند اجتناب کند، تا زمانی که راهی بهتر از مشت و لگدپرانی برای ادارهی مسئله بیابد. میتوانید به وی کمک کنید که با خواندن کتابهایی در این زمینه (با هم) خشم خود را کنترل کند.
حس مسئولیت را تقویت نمایید: اگر پرخاشگری کودک شما به داراییهای کس دیگری صدمه وارد سازد یا خرابی به بار آورد، باید خودش آن را درست کند. او میتواند یک اسباببازی شکسته را با چسب بچسباند، یا اشیایی را که در زمان عصبانیت پرت کرده است جمع کند. حتی ممکن است لازم باشد که از پولتوجیبی خود برای جایگزینی یا تعمیر شیئ مورد نظر استفاده کند. این کار را به عنوان یک تنبیه بروز ندهید، بلکه آنرا نتیجه ای طبیعی از عملی پرخاشگرانه بدانید ، کاری که هرکسی که چیزی را شکسته باشد باید انجام دهد.
همچنین مطمئن شوید که کودکتان وقتی پایش را از حدود فراتر میگذارد حتما عذرخواهی کند ، حتی اگر مجبور باشید خودتان وی را نزد فرد آسیبدیده ببرید و تا زمانی که عذرخواهی کند صبر کنید. عذرخواهی وی ممکن است در وهلهی اول ریاکارانه به نظر آید ولی درس مورد نظر را در نهایت خواهد آموخت.
به رفتار خوب جایزه دهید: به جای اینکه تنها وقتی که وی کار بدی میکند به وی توجه نشان دهید، سعی کنید وقتی کار خوبی میکند هم او را تشویق کنید. مثلاً: وقتی از او میخواهند نوبت بازی را به دیگری بدهد، به جای اینکه موس را از جایش بکند جای خود را به کودک دیگری که منتظر است می دهد، بگویید که چقدر به او افتخار میکنید. به او نشان دهید که کنترل نفس و حل دعوا رضایتبخشتر از برخورد فیزیکی با دیگر کودکان است و نتایج بهتری در پی دارد. تقویمی روی در یخچال یا در اتاق خوابش بگذارید، و به وقتهایی که میتواند عصبانیت و خشم خود را کنترل کند، به وی با چسبهای رنگی جایزه دهید. وقتی تعداد خاصی از این چسبها را دریافت کرد، یک جایزهی کوچک به وی دهید – مثل رفتن به شهر بازی، یا یک اسباب بازی جدید.
وقت تماشای تلوزیون را کاهش دهید: کارتونها و دیگر برنامههای به ظاهر معصومانهی کودکان گاه سرشارند از داد و فریاد، تهدیدها، هل دادنها، یا برخوردهای فیزیکی. پس سعی کنید به برنامههایی که تماشا میکند نظارت داشته باشید ، مخصوصاً اگر پرخاشگر شده باشد. اگر در یک برنامه اتفاقی میافتد که شما نمیپسندید، در موردش با او حرف بزنید: «دیدی چطور پسره اون یکی رو هل داد تا چیزی رو که میخواست بگیره ؟ این اصلا کار خوبی نیست، هست ؟» ( آکادمی پزشکان اطفال آمریکا پیشنهاد میکند که بچهها در این سن حداکثر یک یا دو ساعت برنامهی خوب تلوزیونی را بینند).
از کمک گرفتن نترسید: برخی کودکان در مقایسه با دیگران مشکل پرخاشگری بیشتری دارند. اگر رفتار کودک مهد کودکی شما مداوم و شدید است، در کارهای مدرسه و دیگر فعالیتهای گروهی مزاحمت ایجاد میکند، یا به حملههای فیزیکی به کودکان یا بزرگسالان دیگر میپردازد، با دکتر مشورت کنید. به کمک هم میتوانید به ریشهی مشکل پی ببرید و تصمیم بگیرید که آیا مراجعه به یک روانشناس یا روانپزشک لازم است یا نه. برخی اوقات یک مشکل یادگیری تشخیص داده نشده یا اختلال رفتاری پشت این عصبانیت و خشم قرار دارد؛ برخی اوقات هم مشکل به خانواده یا مسائل عاطفی بازمیگردد. منبع مشکل هرچه باشد، مشاور میتواند به کودک شما در مدیرت احساساتی که به پرخاشگری میانجامد کمک کند، و به او یاد دهد که چگونه آن احساسات را در آینده کنترل نماید.
حل مشکل پرخاشگری در کودک کاری پیچیده است و به صبر و حوصلهی زیاد نیاز دارد. ولی با کمک گرفتن میتوانید به نحو بهتری به هدایت عاطفی موردنیاز کودک بپردازید تا رفتار ناشایست خود را پشت سر بگذارد.
منبع:کلید رویارویی با مشکلات رفتاری کودکان. ترجمه مسعود حاجی زاده- من و کودک من . دکتر جواد فیض،تبیان