
حسادت یا حماقت...
روزی پادشاهی هنگام عبور از سرزمینی با دو دوست جوان ملاقات کرد. این دو دوست بینوا که تا آن زمان با گدایی امرار معاش می کردند،همچون دو روی یک سکه جدانشدنی به نظر می رسیدند.
پادشاه که آن روز سرحال بود،خواست به آنها عنایتی کند.پس به هرکدام پیشنهاد کرد آرزویی کنند.
ابتدا خطاب به دوست کوچک تر گفت: به من بگو چه می خواهی قول می دهم خواسته ات را برآورده کنم.
اما باید بدانی من در قبال هر لطفی که به تو بکنم،دو برابر آن را به دوستت خواهم کرد!
دوست کوچک تر پس از کمی فکر با لبخندی به او پاسخ داد:«یک چشم مرا از حدقه بیرون بیاور..!»
حسادت اولین درس شیطان به انسان احمق است!
سعی کنیم هر چه را برای خ ود می خواهیم اول برای دیگران دعا نماییم.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فرهادی در 1396/11/30 ساعت 10:13:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید