موضوع: "روانشناسی"

امروز...

یک دعا می تواند...

روانشناسی نوجوان//ایا من زشتم؟

روزی چند بار چهره خود را در آینه بررسی می کند و هر بار ناامیدتر از قبل بر خلاف نظر دیگران، با خود فکر می کند که چقدر زشت است و چه کند تا کمی زیباتر شود، به فکر جراحی های مختلف زیبایی می افتد، دائم با لوازم آرایشی مختلف سعی در پنهان کردن عیب هایش دارد ولی به نظر خودش با استفاده از آنها از قبل هم زشت تر و زشت تر می شود.

بخشی از هویت افراد، هویت تصویری شان است یعنی تصوری که افراد از اجزای بدن خود دارند؛ اما این که تا چه حد لازم است به آن پرداخته شود در روان سالم یا بیمارگونه فرد تجلی پیدا می کند.

همه آینه ها مرا زشت نشان می دهند!

خودزشت پنداری  یا بدریخت انگاری به این معنی است که فرد نسبت به خودش احساس بدی دارد. در حقیقت این مشکل، اشتغال ذهنی بیش از اندازه فرد نسبت به یک نقص خیالی است یا این که او نقص های خیلی کوچک در ظاهر خود را بسیار بزرگ می شمارد.
دکتر محمدعلی هادی، متخصص پزشکی قانونی هم درباره معضل خودزشت پنداری می گوید: این گونه افراد دائم نگران طرز نگاه دیگران هستند و طبق نتایج تحقیقات، شیوع سندرم خودزشت پنداری حدود یک تا 2 درصد است و در نوع بیمارگونه آن این شیوع در بین زنان و مردان برابر است، اما واقعیت این است که به طور معمول 50درصد خانم ها نسبت به وضع ظاهر و زیبایی خودشان دغدغه زیادی دارند و این مشکل در جامعه بین زنان بیشتر از مردان دیده می شود.

اگر والدین هوشیار نباشند و به محض دیدن علائمی مثل زیاد نگاه کردن در آیینه، شکایت از وضع ظاهری خود همراه با افسردگی و استفاده زیاد از لوازم آرایشی آنها را نزد روان شناس یا روانپزشک نبرند و با برخورد منطقی و تکذیب نکردن بیماری نسبت به رفع مشکل نوجوان اقدام نکنند، با عواقب جبران ناپذیری روبه رو خواهند شد

دلایل خودزشت پنداری

دکتر پروانه صفایی مقدم، متخصص روان شناسی بالینی، درباره این مشکل می گوید: به طور معمول مساله خودزشت پنداری دو حالت دارد: گاهی به صورت بیمارگونه است که فرد تصور و تصویر ذهنی خوبی از خودش ندارد و فکر می کند که چهره خوبی ندارد، اما در حالت دیگر ممکن است فرد خود را کاملا زشت نبیند، اما دائم به فکر تغییر ظاهرش باشد. یکی از دلایل این است که فرد خودش را با دیگران مقایسه می کند که ممکن است این شخص مقایسه شده هنرپیشه های فیلم های مختلف یا اشخاص معروف دیگر یا حتی از افراد فامیل یا آشنایان باشد که فرد خودزشت پندار تمام تلاش خود را برای شبیه شدن به یکی از آنها به کار می گیرد.
دلیل دیگر، مد شدن یک مدل در چهره یا انجام عمل های زیبایی  مختلف است، این که مثلا جراحی بینی به صورت یک مد دربیاید یا گذاشتن گونه و تزریق ژل در لب، که ممکن است حتی به زشت تر شدن فرد منجر شود.
کمبود اعتماد به نفس در بعضی از افراد باعث می شود آنها تصور کنند اگر به صورت عادی در جامعه حضور پیدا کنند امکان دارد مورد توجه هیچ کس قرار نگیرند و همین مساله به استفاده فراوان بعضی افراد از لوازم آرایش یا جراحی های مکرر غیرضروری برای تغییر چهره شان ختم می شود.

حواستان به نوجوان تان باشد

دکتر محمدعلی هادی، متخصص پزشکی قانونی با توجه به حوزه کاری خود، نوجوانان مختلفی را که به دلیل مشکلات ناشی از بیماری خودزشت پنداری دست به خودکشی زده اند، دیده است و می گوید: متاسفانه خودکشی به این دلیل در نوجوانان دختر 14 تا 18 ساله با سابقه بیماری خودزشت پنداری بارها دیده شده است، دختران در این سن، هم از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند و هم نمی توانند مانند افراد بزرگسال خودشان برای عمل های جراحی تصمیم بگیرند و به آن عمل کنند و از آنجا که بیمار هستند و باید تحت درمان قرار بگیرند، اگر والدین هوشیار نباشند و به محض دیدن علائمی مثل زیاد نگاه کردن در آیینه، شکایت از وضع ظاهری خود همراه با افسردگی و استفاده زیاد از لوازم آرایشی آنها را نزد روان شناس یا روانپزشک نبرند و با برخورد منطقی و تکذیب نکردن بیماری نسبت به رفع مشکل نوجواناقدام نکنند، با عواقب جبران ناپذیری روبه رو خواهند شد.
طبق قانون افرادی که بالای 18 سال دارند برای انجام عمل های جراحی هیچ نیازی به اجازه بزرگ ترها یا همسر خود ندارند، اما بهتر است پزشکان برای جلوگیری از درگیری و به وجود آمدن مشکلات پس از عمل جراحی، حتما از والدین دختر بالای 18 سال و از همسر خانمی که ازدواج کرده است، رضایت نامه کتبی بگیرند که البته فقط به دلیل این است که مشکلات قانونی بعدی به وجود نیاید، اما واقعا نیاز قانونی وجود ندارد.

واقعیت این است که به طور معمول 50درصد خانم ها نسبت به وضع ظاهر و زیبایی خودشان دغدغه زیادی دارند و این مشکل در جامعه بین زنان بیشتر از مردان دیده می شود

ورژن های جدید جراحی زیبایی

دکتر محمدعلی هادی، متخصص پزشکی قانونی ضمن اشاره به این مورد می گوید: گاهی جراحی های پشت سر هم یا جراحی های عجیب مثل همین جراحی گوش، یا گذاشتن گونه در افرادی که مناسب این کار نیستند، فقط باعث بدتر شدن روحیه و ظاهر آنها می شود.
خانمی که بعد از چهار بار عمل جراحی بینی، دیگر چیزی جز دو سوراخ به جای بینی اش باقی نمانده بود. پزشکان جراح هم باید هوشیار باشند و به دلیل منفعت های مالی، دست به هر عملی نزنند چون جراحی کردن افراد خودزشت پندار و وسواسی علاوه بر این که برایشان سود چندانی ندارد، بلکه بارها و بارها آنها را مجبور به تکرار عمل جراحی می کند و در نهایت هم با شکایت این افراد و دردسرهای بعدی اش مواجه می شوند.

با این افراد چه کنیم؟

در بیشتر موارد افرادی که دارای بیماری خودزشت پنداری هستند، بیماری خود را نمی پذیرند و فقط معتقدند که زشت هستند یا از تناسب اندام برخوردار نیستند و باید برای حل کردن این مشکل به متخصص و جراح زیبایی مراجعه کنند، اما مساله اصلی این است که آنها به جای مراجعه به متخصص زیبایی باید نزد یک روان شناس یا روانپزشک بروند.
البته دکتر پروانه صفایی مقدم، متخصص روان شناسی بالینی، می گوید: در بعضی از موارد، شخص به هیچ عنوان برای جراحی نکردن متقاعد نمی شود و تصمیم می گیرد تحت هر شرایطی این کار را انجام دهد و در بیشتر موارد هم از انجام آن پشیمان می شود، اما در مواردی که مشکل بیماری نیست و فقط صفت بیمارگونه خودزشت پنداری در فرد وجود دارد، ممکن است با کمک افراد نزدیک بتوان آنها را از اعمال جراحی غیرضروری منصرف کرد و متقاعدشان کرد که با انجام این جراحی چهره متناسب خودشان را هم از دست می دهند.

منبع:
چاردیواری روزنامه جام جم

 

 

دوستی با دوستان فرزندان

شما هم روزی برای اینکه روزهایتان را با دوستان تان سپری کنید به هزار ترفند دست زده اید. اما امروز در برابر، روابط فرزندتان با دوستانش سخت گیری می کنید. اگر می خواهید مالک فرزند خود باشید و او را از آسیب های احتمالی حفظ کنید با دوستان فرزندتان دوست باشید.

بسیاری از مردم معتقدند که ارزشهای پدر و مادر و فرزندان به ناچار با هم در تضاد هستند و اتکای نوجوان به همسالان و همنوایی با آنان سبب می شود که نفوذ پدر و مادر در دوران نوجوانی به ناچار کم شود. البته چنین چیزی در مورد اکثریت نوجوانان وجود ندارد.  اول اینکه بین ارزشهای والدین و فرزندان نقاط مشترکی وجود دارد. نه ارزشهای والدین و نه ارزشهای همسالان تصمیم گیری ها و رفتارهای نوجوان را صددرصد تحت نفوذ قرار نمی دهد. اینکه نوجوان تا چه اندازه عقیده همسال یا والدین را در نظر بگیرد تا حدود زیادی بستگی دارد به ارزیابی نوجوان از ارزش نسبی آن در موقعیت خاص دارد.

برای مثال نفوذ همسالان معمولا در زمینه هایی مثل موسیقی و سرگرمی ها و مدل لباس و طرز حرف زدن، طرز رفتار با همسال همجنس و جنس مخالف و از این قبیل غالب است در حالی که والدین معمولا در زمینه هایی مانند ارزشهای اجتماعی و اخلاقی و درک جهان بزرگسالان و نوجوانان نفوذ بیشتری دارند.

همنوایی در دوران بلوغ
مطالعات نشان داده است که به طور متوسط همنوایی با والدین در دوران پیش از بلوغو اوایل نوجوانی کاهش می یابد و همنوایی با همسالان افزایش می یابد. تا اواسط و اواخر این دوران، نوجوان به خودمختاری نمی رسد و از همان موقع است که همنوایی با همسالانو والدین در بسیاری از جوانان کاهش می یابد.این پدیده در رفتار ضد اجتماعی بسیار نمایان است.
سرانجام اینکه نیاز به همنوایی با والدین یا همسالان از نوجوانی به نوجوان دیگر ممکن است بسیار تفاوت داشته باشد. یعنی نوجوانانی که اعتماد به نفس دارند و روش تربیتی شان آزادمنشانه بوده است، می توانند از  دیدگاه و تجارب والدین و همسالان بهره گیرند، بی آنکه به شدت به یکی وابسته باشند یا به خاطر تفاوت بین این دو احساس ناراحتی کنند. نوجوانی که اعتماد به نفس دارد و اصلا نگران کسب محبوبیت نزد همسالانش نیست و بسیار فردیت یافته است، معمولا متوجه می شود که همسالانش در اطراف او می پلکند و به او تکیه می کنند.

فشار گروه همسالان
البته فشار گروه همسالان بخشی از زندگی هر نوجوانی است. برای برخی از نوجوانان فشار گروه همسالان می تواند یکی از دشوارترین مراحل رشد باشد. بهترین راه کمک به یک نوجوان که مواجه با این مشکل است این است که به او بیاموزیم چطور نسبت به آنچه که هست دلگرم باشد و به آنها در کسب خودآگاهی کمک کنیم.

وقتی که اوبه سختی کار می کند و برای یک هدف مشخص به همکاری با دیگران روی می آورد در هنگام مناسب از او تعریف کنید اما در ستایش او زیاده روی نکنید

راهکارهای زیر را امتحان کنید
برخی از اقدامات میسر در این راستا که به والدین توصیه می شود، عبارتند از:
- هر چه می توانید زمانهای کیفی بیشتری را با فرزندتان سپری کنید. تلاش کنید به علاقمندی های او وارد شوید. حتی اگر آنها مورد علاقه شما نیستند در فعالیتهای ورزشی، فوق برنامه های مدرسه و بازی های شان کنار او باشید. به این طریق او متوجه می شود دوستش دارید و مراقبش هستید.

- مهارتهای ارتباطیخود را تمرین کنید. با نشان دادن اینکه به او گوش می دهید فرصت صحبت کردن با خودتان را به او بدهید. او نیاز دارد که شما به عنوان یک پدر یا مادر با ذهنی باز در کنار وی باشید و او را درک کنید؛ هرچند که همه چیز را  با شما در میان نمی گذارد.

- به او احترام بگذارید. وادارش کنید که به عواقب تصمیماتش فکر کند. این کار او را در کسب توانایی” حل مساله” کمک می کند و این توانایی یکی از بهترین ویژگی های اعتماد به نفس است.

- خودآگاهی را در او ترغیب کرده و بالا ببرید. برانگیختن خودآگاهی کسب اعتماد به نفس در خصوص انجام عقایدش را افزایش می دهد. وقتی او را به حرف زدن در مورد احساساتش تشویق می کنید، اعتماد به نفس بیشتری در او رشد می کند و به این طریق شرایط او جهت دفع کردن فشار گروه همسالان بهبود چشم گیری می یابد.

- در زندگی نوجوان تان حد و مرز تعیین کنید. نظم و ترتیب مثبت و وضع محدودیتها به بچه ها احساس امنیت می دهد. قوانین تان را واضح و متناسب کنید. تلاش کنید با تمرکزبر بخش های عمده موضوعات، قوانین تان را به حداقل برسانید و مرتبا با بزرگتر شدن فرزندان آنها را بازبینی کنید و درباره اثرات آنها به بحث بپردازید.

- پاسخگویی را در او القا کنید. اینکه اجازه دهید از اشتباهات شان درس بگیرند و مسئولیت تمام کارشان را بپذیرند بسیار مهم است. اگر او به دردسر بیفتد نتیجه طبیعی عواقب کارش را متوجه می شود.

- هر جا ممکن است مشوق او باشید. اگر متوجه شدید با موضوعی دست به گریبان شده است مشوق او باشید. تشویق او در کارهای مثبت حس ترقی و پیشرفت را در او تقویت می کند و باعث می شود نسبت به خودش احساس خوبی پیدا کند و با انگیزه بیشتر پیگیر کار مربوط باشند.

- در مواقع مناسب از او تعریف و تمجید کنید. وقتی که او برای هدف خاصی تلاش می کند اگر می توانید به او کمک کنید. در هنگام مناسب از او تعریف کنید اما در ستایش او زیاده روی نکنید. وقتی که اوبه سختی کار می کند و برای یک هدف مشخص به همکاری با دیگران روی می آورد در هنگام مناسب از او تعریف کنید اما در ستایش او زیاده روی نکنید.

- حس لیاقت و شایستگی را در او پرورش دهید. کودک تان نیازمند فرصتهایی است که موفقیت کسب کند. هر قدر علاقمندی ها و سرگرمی های او را پرورش دهید او فرصت موفقیت بیشتری خواهد داشت. هر وقت نوجوان کسب موفقیت کند، احساس خوبی را تجربه خواهد کرد. اگر فرزندتان به هیچ فعالیت، سرگرمی و یا علاقمندی توجه نشان نمی دهد به او کمک کنید که جایگاه خود را بیابد و حتی در این راستا از یک مشاور هم کمک بخواهید. هر قدر علاقمندی او بیشتر باشد به همان اندازه احساس کسالت و خستگی در او کمتر می شود.

- اعتماد کردن را به او القا کنید. اینکه به نوجوان تان نشان دهید در کاری به او اعتماد دارید احساس استقلال بیشتری می کند و احتمال تمرد و سرکشی او کاهش می یابد.

- شوخ باشید. شوخ طبعی از مایحتاج یک زندگی خانوادگی خصوصا در تعامل با نوجوان است. بسیاری از اوقات یک لطیفه یا یک خاطره شاد می تواند وضعیت های بغرنج را بر طرف کند.

- برای خودتان وقت بگذارید. وقتی تجدید قوا می کنید در شرایط بهتری برای ایفای نقش والدینی قرار می گیرید. فرزندان رفتارهایی را که می بینند، کپی برداری می کنند. پس الگوی رفتاری مناسبی برای آنها باشید تا در دراز مدت بتوانند از این الگوبرداری برای مقاومت در برابر فشار همسالان استفاده کنند.

مریم عطاریان

بخش خانواده ایرانی تبیان

 

زندگینامه آیت الله مدرس

فقيه مجاهد و عالم پرهيزگار آيه الله سيدحسن مدرس يكى از چهره هاى درخشان تاريخ تشيع بشمار مى رود كه زندگى و اخلاق و رفتار و نيز جهت گيرى هاى سياسى و اجتماعى وىبراى مشتاقان حق و حقيقت نمونه خوبى است . او موقعيت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقايق اسلامى و دفاع از معارف تشيع مردانه استوار ماند.

همان گونه بود كه مى گفت و همانطور گفت كه مى بود. سرانجام به موجب آنكه با عزمى راسخ چون كوهى استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گرى استعمارگران را افشا نمود جنايتكاران وى را به ربذه خواف تبعيد نمودند و در كنج عزلت و غريبى اين عالم عامل و فقيه مجاهد را به شهادت رسانيدند.

اين نوشتار اشاره اى كوتاه به زندگى ابرمردى است كه بيرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش كشيد و شجاعت تحسين برانگيزش چشم بدانديشان و زمامداران خودسر را خيره ساخت و بيگانگان را به تحير واداشت . اگر ما به ذكر نامش می پردازیم و خاطره اش را ارج مى نهيم بدان علت است كه وى پارسايى پايدار و بزرگوارى ثابت قدم بود كه لحظه اى با استبداد و استعمار سازش نكرد و در تمامى مدت عمرش ساده زيستى ، تواضع ، قناعت و به دور بودن از هرگونه رفاه طلبى را شيوه زندگى خويش ساخت و از طريق عبادت و دعا و راز و نياز با خدا، كمالات معنوى را كسب كرد.

ولادت و تحصيلات

شهيد سيدحسن مدرس بر حسب اسناد تاريخى و نسب نامه اى كه حضرت آيه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تنظيم نموده از سادات طباطبايى زواره است كه نسبش پس از سى و يك پشت به حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام مى رسد. يكى از طوايفى كه مدرس گل سرسبد آن به شمار مى رود طايفه ميرعابدين است اين گروه از سادات در دهكده ييلاقى ((سرابه )) اقامت داشتند. سيد اسماعيل طباطبائى (پدر شهيد مدرس ) كه از اين طايفه محسوب مى گشت و در روستاى مزبور به تبليغات دينى و انجام امور شرعى مردم مشغول بود، براى آنكه ارتباط طايفه ميرعابدين را با بستگان زواره اى قطع نكند تصميم گرفت از طريق ازدواج پيوند خويشاوندى را تجديد و تقويت كرده ، سنت حسنه صله ارحام را احيا كند. بدين علت نامبرده دختر سيدكاظم سالار را كه خديجه نام داشت و از سادات طباطبايى زواره بود به عقد ازدواج خويش درآورد. ثمره اين پيوند با ميمنت فرزندى بود كه به سال 1278 ق . چون چشمه اى پاك در كوير زواره جوشيد. پدر وى را حسن ناميد. همان كسى كه مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هايى نوشيدند. پدرش غالبا در ((سرابه )) به امور شرعى و فقهى مردم مشغول بود ولى مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خويش بسر مى بردند تا آنكه حادثه اى (1) موجب شد كه پدر فرزندش را كه شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش ميرعبدالباقى ببرد و محله فضل آباد اين شهر را به عنوان محل سكونت خويش برگزيند. اين در حالى بود كه ميرعبدالباقى قبلا از زواره به قمشه مهاجرت كرده و در اين شهر به فعاليتهاى علمى و تبليغى مشغول بود.(2) سيدعبدالباقى بيشترين نقش را در تعليم سيدحسن ايفا نمود و او را در مسير علم و تقوا هدايت كرد و به هنگام مرگ در ضمن وصيت نامه اى سيدحسن را بر ادامه تحصيل علوم دينى تشويق و سفارش نمود زمانى كه سيدعبدالباقى دارفانى را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود.(3) وى در سال 1298ق . به منظور ادامه تحصيل علوم دينى رهسپار اصفهان گرديد و به مدت 13 سال در حوزه علميه اين شهر محضر بيش از سى استاد را درك كرد.(4) ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبيات عرب و منطق و بيان را نزد اساتيدى چون ميرزا عبدالعلى هرندى آموخت . در محضر آخوند ملامحمد كاشى كتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانين و فصول را در علم اصول تحصيل نمود. يكى از اساتيدى كه دانش حكمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حكيم نامدار ميرزا جهانگيرخان قشقايى است .(5) مدرس در طول اين مدت در حضور آيات عظام سيدمحمد باقر درچه اى و شيخ مرتضى ريزى و ديگر اساتيد در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسيد و در اصول آنچنان مهارتى يافت كه توانست تقريرات مرحوم ريزى را كه حاوى ده هزار سطر بود، بنگارد. شهيد مدرس چكيده زندگينامه تحصيلى خود را در حوزه علميه اصفهان در مقدمه شرح رسائل كه به زبان عربى نگاشته ، آورده است . وى پس از اتمام تحصيلات در اصفهان در شعبان 1311 ق . وارد نجف اشرف شد و پس از زيارت بارگاه مقدس نخستين فروغ امامت و تشرف به حضور آيه الله ميرزاى شيرازى در مدرسه منسوب به صدر سكونت اختيار نمود و باعارف نامدار حاج آقا شيخ حسينعلى اصفهانى هم حجره گرديد. مدرس در اين شهر از جلسه درس آيات عظام سيدمحمد فشاركى و شريعت اصفهانى بهره برد و با سيد ابوالحسن اصفهانى ، سيدمحمد صادق طباطبائى و شيخ عبدالكريم حائرى ، سيد هبه الدين شهرستانى و سيدمصطفى كاشانى ارتباط داشت و مباحثه هاى دروس خارج را با آيه الله حاج سيد ابوالحسن و آيه الله حاج سيدعلى كازرونى انجام مى داد. مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاى پنجشنبه و جمعه هر هفته به كار مى پرداخت و درآمد آن را در پنج روز ديگر صرف زندگى خود مى نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تاءييد مقام اجتهاد او از سوى علماى اين شهر به سال 1318ق . (در چهل سالگى ) از راه ناصريه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختيارى راهى اصفهان گرديد.

دوران تدريس

مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت كوتاه در قمشه خصوصا روستاى اسفه و ديدار با فاميل و بستگان ، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترك و در اين شهر اقامت نمود. وى صبحها در مدرسه جده كوچك (مدرسه شهيد مدرس ) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه مى گفت و در روزهاى پنجشنبه طلاب را با چشمه هاى زلال حكمت نهج البلاغه آشنا مى نمود. تسلط وى به هنگام تدريس در حدى بود كه از اين زمان به ((مدرس )) مشهور گشت . وى همراه با تدريس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستيز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت كرد.
زمانى پس از شكست كامل قواى دولت در درگيرى با نيروهاى مردمى ، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولايتى سپرده شد. صمصام السلطنه كه به عنوان فرمانده نيروهاى مسلح عشاير بختيارى نقش مهمى در ماجراى مشروطيت داشت در راءس حكومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتى را كه در جنگ با استبداد قاجاريه به ايشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس كه در جلسه انجمن ولايتى اصفهان حضور داشت و نيابت رياست آن را عهده دار بود با شنيدن اين خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاكم چنين حقى را ندارد و اگر شلاق زدن حد شرعى است پس در صلاحيت مجتهد مى باشد و آنها (حاكمان قاجار) ديروز به نام استبداد و اينها امروز به نام مشروطه مردم را كتك مى زنند.(6) صمصام السلطنه با مشاهده اين وضع دستور توقيف و تبعيد مدرس مبارز را صادر كرد اما وقتى ماجراى تبعيد اين فقيه به گوش مردم اصفهان رسيد كسب و كار خود را تعطيل و به دنبال مدرس حركت كردند. اين وضع كارگزاران صمصام را بشدت نگران كرد و خشم مردم ، حاكم اصفهان را ناگزير به تسليم نمود و با اجبار و از روى ناچارى در اخذ ماليات و ديگر رفتارهاى خود تجديد نظر كرد و مدرس هم در ميان فريادهاى پرخروش مردم كه مى گفتند ((زنده باد مدرس ))، به اصفهان بازگشت . مدرس در ايام تدريس به وضع طلاب و مدارس علميه و موقوفات آنها رسيدگى مى كرد و متوليان را تحت فشار قرار مى داد تا درآمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسليم ناپذيرى او در مقابل كارهاى خلاف و امور غيرمنطقى بر گروهى سودجو و فرصت طلب ناگوار آمد و تصميم به ترور او گرفتند. اما با شجاعت مدرس و رفتار شگفت انگيز او اين ترور نافرجام ماند و افراد مذكور در اجراى نقش مكارانه خود ناكام ماندند.(7) آيه الله شهيد سيدحسن مدرس در سنين جوانى به مقام رفيع اجتهاد رسيد و از لحاظ علمى و فقهى مجتهدى جامع الشرائط، صاحب فتوا و شايسته تقليد بود و هر چند حاضر به چاپ رساله عمليه خود نشد، در فقه و اصول و ساير علوم دينى آثارى مفصل و عميق از خود به يادگار نهاد و آيه الله العظمى مرعشى نجفى (ره ) تاءليفات فقهى او را ستوده و افزوده است كه : از مدرس اجازه نقل حديث داشته است .(8) آيه الله حاج سيد محمد رضا بهاءالدينى در مصاحبه اى اظهار داشته است مرحوم مدرس يك رجل علمى و دينى و سياسى بود و اين گونه فردى مهم تر از رجل علمى و دينى است زيرا اين مظهر ولايت است كه اگر ولايت و سياست مسلمين نباشد ديگر فروع اسلامى تحقق كامل نمى يابد.(9) مدرس با ورود به تهران در اولين فرصت درس خود را در ايوان زير ساعت در مدرسه سپهسالار (شهيد مطهرى كنونى ) آغاز نمود و تاءكيد كرد كه كار اصلى من تدريس است و سياست كار دوم من است .(10) وى در 27 تيرماه 1304 ش . كه عهده دار توليت اين مدرسه گشت براى اينكه طلاب علوم دينى از اوقات خود استفاده بيشترى نموده ، و با جديت افزونترى به كار درس و مباحثه بپردازند براى اولين بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره اين مدرسه ، نظام نامه اى تدوين كرد و امور تحصيلى طلاب را مورد رسيدگى قرار داد و براى احيا و آبادانى روستاها و مغازه هاى موقوفه مدرسه زحمات زيادى را تحمل كرد. عصرهاى پنجشنبه اغلب در گرماى شديد تابستان به روستاهاى اطراف ورامين رفته و خود قناتهاى روستاهاى اين منطقه را مورد بازديد قرار مى داد و گاه به داخل چاهها مى رفت و در تعمير آنها همكارى مى كرد و از اينكه با چرخ از چاه گل بكشد هيچ ابايى نداشت .(11) در اين مدرسه شخصيتهايى چون آيه الله حاج ميرزاابوالحسن شعرانى ، آيه الله سيدمرتضى پسنديده (برادر بزرگتر حضرت امام )، شيخ محمدعلى لواسانى و … تربيت شدند.(12)

در عرصه پژوهش

مدرس در اصفهان و در سنين جوانى كتابى تحقيقى در فقه و اصول نگاشت كه مقام فقهى او را به ثبوت مى رساند. از آن شهيد رساله اى در فقه استدلالى به جاى مانده كه اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسى كنند تصديق مى نمايند كه در صورت تكميل ، اين كتاب هم تراز كتاب مكاسب شيخ انصارى است .(13)
مدرس اولين كسى بود كه تدريس نهج البلاغه را در حوزه هاى علميه رسمى كرد و نخستين مجتهدى بود كه اين كتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد. شخصيتى چون حاج ميرزا آقاعلى شيرازى ـ استاد شهيد مطهرى ـ و آيه الله العظمى بروجردى نهج البلاغه را نزد شهيد مدرس آموختند. از كارهاى مهم و درخور توجه اين فقيه فرزانه تدوين تفسيرى جامع براى قرآن بود كه علاوه بر جمع آورى تفاسير خطى و چاپى عده اى از دانشمندان را براى نيل بدين مقصود به همكارى دعوت نمود و در صورتى كه اين طرح تفصيلى جامع به اجرا در مى آمد روشى بسيار عالى و سبكى تازه و عميق بود. مدرس مدتها فلسفه تدريس مى كرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده اى از ماءموران قلعه اى كه در آن به سر مى برد مثنوى را تفسير مى كرد.(14)

آثار قلمى مدرس به شرح زير است :

1.   تعليقه بر كفايه الاصول آخوند خراسانى .

2.    رسائل الفقهيه كه به كوشش استاد ابوالفضل شكورى بتازگى انتشار يافته است .

3.   رساله اى در ترتب (در علم اصول فقه ).

4.   رساله اى در شرط متاءخر (در اصول ).

5.   رساله اى در عقود و ايقاعات .

6.    رساله اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه .

7.   كتاب حجيه الظن (در اصول ).

8.   شرح رسائل شيخ مرتضى انصارى .

9.    حاشيه بر كتاب النكاح مرحوم آيه الله شيخ محمد رضا نجفى مسجدشاهى .

10.دوره تقريرات اصول ميرزاى شيرازى .

11.رساله اى در شرط امام و ماءموم .

12.كتابى در باب استصحاب (در علم اصول ).

13.كتاب احوال الظن فى اصول الدين .

14.شرح روان بر نهج البلاغه .

15.اصول تشكيلات عدليه با (همكارى ديگران ).

16.زندگينامه ((خودنوشت )) كه براى روزنامه اطلاعات فرستاده است .

مدرس ديانت در عرصه سياست

در اصل دوم متمم قانون اساسى ايران پيش بينى شده بود كه قوانين مصوبه مجلس شوراى ملى بايد زير نظر هياءتى از علما و مجتهدان طراز اول باشد. به موجب اين اصل در هر بار بايد حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر قوانين مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعى به تاءييد و امضاى آنها برسد. در دوره دوم مجلس از سوى فقها و مراجع تقليد شهيد مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزيده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان ديگر به مجلس رفته ، بر قوانين مصوب آن نظارت داشته باشد. شهيد مدرس پس از 194 جلسه كه از مجلس دوم گذشت در تاريخ 28 ذيحجه 1328 ق . در مجلس حضور يافت ولى از جلسه دويستم به ايراد نطق پرداخت .وقتى كه مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضى فكر مى كردند او يك روحانى معمولى است و باور نمى كردند كه اين سيد لاغر اندام با عصاى چوبى و لباس كرباس بزودى تمام امور را به دست گرفته ، در بحث و استدلال كسى حريفش نمى شود. موقعيت حساس ايران و بى كفايتى زمامداران و نفوذ كامل بيگانگان شرايطى را بر ايران تحميل ساخت كه با استقامت و پايدارى شهيد مدرس برخى از اين شرايط تحميلى خنثى گرديد. يكى از اين موارد اولتيماتوم ننگين دولت روس به هم دستى دولت انگليس بود ذيحجه 1329 كه طى آن خواهان اخراج مستر شوستر (كه مشغول رسيدگى به امور مالى ايران بود) گرديد.(15) شهيد محمد خيابانى و شهيد مدرس به مخالفت با اين اولتيماتوم پرداختند. بر اثر اين مخالفت و نيز تظاهرات مردم به تبعيت از روحانيون ، در مجلس موفق نشد براى جواب دادن به دولت روس تصميمى اتخاذ كند.(16) در گير و دار جنگ خانمانسوز جهانى اول كه هنوز از عمر مجلس سوم يك سال نگذشته بود نخست وزير وقت و مستوفى الممالك به طور رسمى ايران را در اين جنگ به عنوان دولت بيطرف اعلام كرد. ولى روس و انگليس بيطرفى ايران را ناديده انگاشته ، مركز حكومت ايران از سوى بيگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همين سبب گروهى از نمايندگان به منظور مخالفت با اين حركت و ضديت با قواى متجاوز، مهاجرت را آغاز كردند كه در حقيقت يك قيام عمومى و همه جانبه بود كه رفته رفته افرادى از همه طبقات بدان پيوستند و شخصيتهاى سرشناسى چون مدرس ، حاج سيدنورالدين عراقى و حاج آقا نورالله اصفهانى در بين آنها ديده مى شدند. در شهر قم مهاجران كميته دفاع ملى تشكيل دادند كه در مصاف با روسها ناگزير به عقب نشينى شده ، بسوى غرب كشور رفتند و در اين نواحى دولت موقتى تشكيل دادند كه وزارت عدليه و اوقاف آن را شهيد مدرس عهده دار بود. در اين برنامه گروهى به تحريكات انگليس و روس قصد ترور مدرس و رئيس دولت يعنى نظام السلطنه مافى را داشتند كه توطئه آنان كشف و خنثى گرديد.(17) شهيد مدرس به همراه عده ديگرى از رجال نامى عازم قلمرو عثمانى شد و در نهايت ساده زيستى به محض ورود به استانبول در مدرسه ايرانيان اين شهر به تدريس علوم دينى پرداخت ولى پس از مدتى سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانى از وىدعوت كرد كه براى ملاقات ومذاكره در قصر او حضور يابد. مدرس در اين ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت انگيزى سخن گفت و از دولت عثمانى خواست تا از الحاق قسمتى از خاك آذربايجان به كشورش جلوگيرى به عمل آورد.(18) وى در ملاقات با ديگر شخصيتهاى اين كشور از وحدت مسلمين و زمينه هاى اقتدار مسلمانان و پيشرفت اسلام سخن گفت .(19)

باتلاق استعمار

نمونه ديگرى از تجلى شجاعت و شهامت مدرس مخالفت آن فقيه بزرگوار با قرارداد استعمارى وثوق الدوله است . يادآورى مى شود كه وثوق الدوله قراردادى را كه هفت ماده و يك ضميمه داشت به صورتى كاملا محرمانه با انگلستان منعقد نمود. نامبرده در زمان انعقاد اين نامه ننگين (سال 1298 ش . بود) نخست وزيرى را داشت . مدرس در خصوص خطرهاى اين قرارداد اظهار داشت روح اين قرارداد استقلال مالى و نظامى ايران را از بين مى برد. از تلگراف سرپرسى كاكس انگليسى به سرلرد كروزن بر مى آيد كه مدرس از مهم ترين عوامل ضديت با اين قرارداد بوده است .(20) بدين نحو او با رهبرى مبارزات مجلس بزرگترين قدرت استعمارى زمان خود يعنى انگلستان را به زانو درآورد ولى با نهايت تواضع چنين افتخارى را به ملت ايران نسبت داد.(21) حيله گران انگليس كه قدرت مبارزه و نفوذ روحانيت متعهد را به طور عينى مشاهده كردند تصميم گرفتند به منظور كاستن از فروغ اين اقتدار معنوى و استمرار سلطه خويش بر ايران ، نظامى را به وجود آورند تا ستيز با روحانيت و باورهاى دينى را اساس كار خود قرار دهد. فردى كه براى اجراى مطامع و اين حيله جديد استعمار انتخاب گرديد سيد ضياءالدين طباطبائى مدير روزنامه رعد بود كه به انگلستان تمايل داشت و در صدد آن گرديد تا با كودتاى ننگين سوم اسفند 1299 روح قرارداد وثوق الدوله را در كالبد ديگر بدمد. در همان زمان مدرس با هوش ذاتى و فراستى كه داشت فهميد كه حركت وى ساخته و پرداخته انگلستان است و پس از چهل سال كه اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار يافت پيش بينى خود را به اثبات رسانيد.(22) شخص ديگرى كه در انجام اين كودتا نقش مهمى بر عهده داشت رضاخان بود كه بعدها به رضاخان پهلوى معروف شد. در نيمه شب سوم اسفند 1299 نيروهاى قزاق به سركردگى اين خائن خائف وارد تهران شده ، با همدستى و توافق قبلى شهربانى به دستگيرى مبارزان و افراد آزادى خواه پرداخت و بلافاصله حكومت نظامى اعلام شد. مدرس كه چون خارى در چشم اين خودباختگان بود، در همان لحظات اول دستگير و روانه زندان گرديد. موقعى كه او را از خانه به تبعيدگاه قزوين مى بردند به درخت زردآلويى كه در باغچه خانه اش بود اشاره كرد و به فرزندش گفت نگران من نباشيد، با شكفتن اين شكوفه ها باز مى گردم . پيش بينى او درست از آب درآمد و دوران زندانى مدرس در كابينه سياه سيدضياء 93 روز طول كشيد كه اين مدت پايان عمر كوتاه اين كابينه بود.

تيرگى و تباهى

يكى از حوادث اسفبار كه با دوران مجلس چهارم مصادف بود طغيان رضاخان در مقام وزارت جنگ است . وى سعى داشت امور نظميه ، بودجه و قواى نظامى را تحت اختيار خود قرار دهد. شهيد مدرس بدون آنكه از تشكيلات عنكبوتى رضاخان هراسى به دل راه دهد با قدرت معنوى فوق العاده اى مبارزه با اين چهره منفور را آغاز كرد و در جلسه 148 دوره چهارم مجلس كه مصادف با 12 مهر 1301 بود نطقى عليه رضاخان بيان كرد و اظهار داشت : در وضع كنونى امنيت مملكت در دست كسى است كه اغلب ما از دست او راضى نيستيم و بايد بدون ترس و پرده بگويم كه ما قدرت داريم او را عزل كرده بر كنارش كنيم !(23) رضاخان براى فريب مردم و عملى ساختن برنامه هاى استعمار آرزوى موهوم جمهورى خواهى را در انديشه مخدوش خود پرورانيد و با دست عوامل بيگانه آبيارى نمود. اين حركت بظاهر مردمى و در باطن ضد استقلال و هويت فرهنگى ايران بنا به تصميم انگلستان جهت تمركز قدرت در شخص رضاخان طرح شده بود. مدرس زودتر از همه خطر اين آشوب را حس كرد و در صدد چاره برخاست . تدين كه از طرفداران جدى رضاخان بود سعى كرد به هنگام سخنرانى مدرس در مخالفت با جمهورى نمايندگان طرفدار خود را از جلسه خارج كند كه موفق نشد ولى در خارج جلسه و هنگام تنفس ، شخصى به نام حسين بهرامى معروف به احياء السلطنه پس از مشاجره اى لفظى به تحريك تدين بر گونه مدرس سيلى محكمى نواخت ! صداى اين سيلى كه به گونه مجتهدى آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پيچيد و مانند كبريتى كه به انبار باروت برسد انفجارى در شهر به وجود آورد و در واقع سيلى عظيم از مردم مسلمان را به سوى مجلس راه انداخت . طرفداران رضاخان با درماندگى رضاخان را از راهى مخفيانه از مجلس بيرون بردند و شهيد مدرس با آرامش كامل به ميان مردم آمد و از بيدارى و آگاهى آنان تشكر كرد. فريادهاى رعدآساى مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان كه اين حركت را شكستى مفتضحانه براى خود ديد در روز 18 فروردين 1302 ش . به حالت قهر به بومهن (واقع در 40 كيلومترى تهران ) رفت . بعد از رفتن وى مزدوران رضاخان مجلس را تهديد كردند كه بايد سردار سپه را برگردانند و شايعه كردند در غير اين صورت كودتا مى شود. ولى شهيد مدرس به نمايندگان دلدارى داد و گفت : نترسيد كه او نمى تواند كودتا كند!(24) ولى اكثر نمايندگان سخن مدرس را قبول نكرده ، گروهى را برگزيدند تا سردار سپه را برگردانند و هياءتى دوازده نفرى به سرپرستى مصدق السلطنه ماءمور اجراى اين كار شدند.(25) پس از بازگرداندن رضاخان با حيله اى كه گروهى از نمايندگان تدارك ديده بودند شهيد مدرس را به بهانه آنكه رضاخان مى خواهد از در دوستى درآيد در منزل قوام السلطنه معطل كردند و در غياب او مجلس با 92 راءى به سردار سپه اظهار تمايل كرد. در مجلس پنجم و در حالى كه مسلمانان مبارز در توقيف و تبعيد بودند و از هر سو فشارهاى زيادى به مدرس و يارانش وارد مى آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح كردن مساءله استيضاح دانست و در هفتم مرداد 1303 با مقدمه اى ماهرانه و به دور از خشونت و جدل جنايات رضاشاه را افشا كرد و متن استيضاح را كه به امضاى وى و تنى چند از ياورانش رسيده بود قرائت نمود. ولى به دليل جنجال و هياهويى كه طرفداران رضاخان و گروهى اراذل و اوباش به راه انداختند استيضاح مطرح نشد و به وقت مناسب ترى موكول گرديد. در دوره ششم مجلس مدرس رياست سنى مجلس را عهده دار بود. در اين مقطع مدرس و طرفدارانش تحت فشار بيشترى بودند و آن سيد وارسته كمتر به مجلس مى رفت و بيشتر مشغول تدريس بود و وقتى مخالفان و معاندان مشاهده كردند كه فرياد حق طلبى مدرس خاموش نخواهد شد تصميم به ترور او گرفتند كه اين حركت آنان نافرجام ماند و تيرهاى شليك شده بازو و كتف مدرس را مجروح كرد و مدرس پس از 64 روز سلامتى خود را بازيافت و در 11 دى ماه 1305 در مجلس حاضر شد. با فرارسيدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال 1307 رضاخان تصميم گرفت به هر نحو ممكن از ورود مدرس و يارانش به مجلس جلوگيرى كند و به همين دليل انتخاباتى كاملا فرمايشى برگزار كرد. به نحوى كه حتى يك راءى به نام مدرس از صندوقها بيرون نيامد به همين علت مدرس در مجلس درس خود گفت : (اگر) 20 هزار نفر از مردمى كه در دوره گذشته به من راءى دادند همگى مرده باشند يا راءى نداده باشند پس آن يك راءى را كه خودم به خودم دادم چه شده است !

شهادت

سرتيپ درگاهى رئيس شهربانى تهران كه عداوتى خاص با مدرس داشت در پى فرصتى مى گشت تا عقرب صفت زهر خود را فرو ريزد. به همين منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهرماه 1307 به همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته ، پس از مضروب و مجروح كردن اهل خانه و زير كتك گرفتن شهيد مدرس وى را سر برهنه و بدون عبا دستگير كردند و به قلعه خواف تبعيد نمودند. آن شهيد والامقام دوران تبعيد را على رغم اوضاع مشقت بار با روحى شاداب و قيافه اى ملكوتى سپرى كرد.(26) آن فقيه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف به دنبال اجراى نقشه رضاشاه روانه كاشمر گرديد و در حوالى غروب 27 رمضان 1356 ق . مطابق با دهم آذر 1316 ش . سه جنايتكار و خبيث به نامهاى جهانسوزى ، خلج و مستوفيان نزد مدرس آمده و چاى سمى را به اجبار به او دادند و چون ديدند از اثر سم خبرى نيست عمامه سيد را در حين نماز از سرش برداشته ، برگردنش انداختند و آن فقيه بزرگوار را به شهادت رساندند. مشهد اين فقيه فرزانه در شهر كاشمر زيارتگاه عاشقان معرفت و شيفتگان حقيقت مى باشد. سخن را با كلامى از امام خمينى ـ قدس سره ـ درباره شهيد مدرس به پايان مى بريم .

((… در واقع شهيد بزرگ ما مرحوم مدرس كه القاب براى او كوتاه و كوچك است ستاره درخشانى بود بر تارك كشورى كه از ظلم و جور رضاشاهى تاريك مى نمود و تا كسى آن زمان را درك نكرده باشد ارزش اين شخصيت عاليمقام را نمى تواند درك كند)). (27)

1-در اين مورد نگاه كنيد به مقاله طفوليت مدرس ، به قلم محيط طباطبائى ، مجله محيط، شماره دوم ، سال اول ، مهر 1321.

2-مدرس مجاهدى شكست ناپذير، عبدالعلى باقى ، ص 26.

3-اعيان الشيعه ، سيدمحسن امين ، ج 5، ص 21.

4-همان ماءخذ.

5-مدرس مجاهدى شكست ناپذير، ص 160 و 161.

6-همان ماءخذ، ص 29.

7-مدرس ، بنياد تاريخ انقلاب اسلامى ، ج اول ، ص 29 و 213، مدرس شهيد نابغه ملى ايران ، دكتر على مدرسى ، ص 45 و  47; مدرس مجاهدى شكست ناپذير، ص 130.

8-مدرس قهرمان آزادى ، حسين مكى ، ج 2، به نقل از يادنامه مدرس ، ص 129.

9-مجله حوزه ، سال سوم ، شماره مسلسل 16، ص 42.

10-يادنامه شهيد مدرس ، ص 74.

11-مدرس مجاهدى شكست ناپذير، ص 33.

12-مقاله شخصيت علمى و فقهى مدرس ، ابوالفضل شكورى (مندرج در كتاب مدرس ، ج 2. )

13-يادنامه مدرس ، ص 57 و 58.

14-مدرس ، ج اول ، ص 268.

15-دو مبارز مشروطه ، رحيم رئيس نيا و عبدالحسين ناهيد، ص 206 و 207.

16-تاريخ هيجده ساله آذربايجان ، كسروى ، ص 488.

17-مدرس قهرمان آزادى ، حسين مكى ، ج اول ، ص 124 و 125.

18-همان ماءخذ، ص 140 و 141.

19-مدرس مجاهدى شكست ناپذير، ص 42.

20-مدرس ، بنياد تاريخ انقلاب اسلامى ، ج اول ، مقدمه .

21-همان ماءخذ، ص 203.

22-متن كامل اين نامه ها در كتاب مدرس قهرمان آزادى آمده است .

23-مدرس در پنج دوره تفتينيه مجلس شوراى ملى ، محمد تركمان ، ج اول ، ص 327 و 328.

24-مدرس ، بنياد تاريخ انقلاب اسلامى ، ج اول ، بخش خاطرات ، ص 224.

25-چهره حقيقى مصدق السلطنه ، دكتر حسن آيت ، ص 40.

26-مدرس قهرمان آزادى ، ج 2، ص 78.

27-مدرس ، بنياد تاريخ انقلاب اسلامى ، ج دوم ، ص 27