مدارک دانشگاهی شهدا...

آزادی غربی...

حجاب فاطمه گونه..

یک شبی مجنون نمازش را شکست..

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.

 

سفر حج

مردی از سفر حج برگشته ، سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را برای‏  امام صادق تعريف می‏ كرد ، مخصوصا يكی از همسفران خويش را بسيار می ‏ستود  كه ، چه مرد بزرگواری بود ، ما به همراهی همچو مرد شريفی مفتخر بوديم .  يكسره مشغول طاعت و عبادت بود ، همينكه در منزلی فرود می‏ آمديم او فورا به گوشه‏ ای می‏ رفت ، و سجاده خويش را پهن می‏ كرد ، و به طاعت و عبادت‏  خويش مشغول می‏ شد .
امام فرمدند:
” پس چه كسی كارهای او را انجام می‏ داد ؟ و كه حيوان او را  تيمار می‏ كرد ؟ “
- البته افتخار اين كارها با ما بود . او فقط به كارهای مقدس خويش‏  مشغول بود و كاری به اين كارها نداشت
- ” بنابر اين همه شما از او برتر بوده‏ايد ” .

«به نقل از داستان راستان جلد یک صفحه ی 10»