غذا
پنجشنبه 95/09/25
همينكه رسول اكرم و اصحاب و ياران از مركبها فرود آمدند ، و بارها را بر زمين نهادند ، تصميم جمعيت براين شد كه برای غذا گوسفندی را ذبح و آماده كنند .
يكی از اصحاب گفت : ” سر بريدن گوسفند با من ” .
ديگری : ” كندن پوست آن بامن ” .
سومی : ” پختن گوشت آن بامن ” .
چهارمی : . . .
رسول اكرم فرمودند : ” جمع كردن هيزم از صحرا بامن ” .
جمعيت : ” يا رسول الله شما زحمت نكشيد و راحت بنشينيد ، ما خودمان با كمال افتخار همه اينكارها را میكنيم ” . رسول اكرم فرمودند: ” میدانم كه شما میكنيد ، ولی خداوند دوست نمی دارد پیامبرانش را در ميان بنده هایش با وضعی متمايز ببيند كه ، برای خود نسبت به ديگران امتيازی قائل شده باشد ” .
سپس به طرف صحرا رفتند . و مقدار لازم خار و خاشاك از صحرا جمع كردند و آوردند.
«به نقل از داستان راستان جلد 1 صفحه ی 12»
امام باقر(ع) و مرد مسیحی
پنجشنبه 95/09/25
مردی مسيحی ، به صورت سخريه و استهزاء ، كلمه باقر را تصحيف كرد به كلمه ” بقر ” - يعنی گاو - به آن حضرت گفت : انت بقر.
امام بدون آنكه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانيت كند ، باكمال سادگی گفت :
نه ، من بقر نيستم من باقرم .
مسيحی : تو پسر زنی هستی كه آشپز بود .
- شغلش اين بود ، عار و ننگی محسوب نمیشود . - مادرت سياه و بیشرم و بد زبان بود.
- اگر اين نسبتها كه به مادرم میدهی راست است ، خداوند او را بيامرزد و از گناهش بگذرد . و اگر دروغ است ، از گناه تو بگذرد كه دروغ و افترا بستی.
مشاهده اين همه حلم ، از مردی كه قادر بود همه گونه موجبات آزار يك مرد خارج از دين اسلام را فراهم آورد ، كافی بود كه انقلابی در روحيه مرد مسيحی ايجاد نمايد ، و او را به سوی اسلام بكشاند . مرد مسيحی بعدا مسلمان شد .
سوال از ولایت...
چهارشنبه 95/09/24
روزی ابو حنیفه به محضر امام صادق علیهالسلام آمد.
امام فرمود: شنیدهام که این آیه را ((ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم))
در روز قیامت به طور حتم از نعمتها سؤال میشوید. [سوره تکاثر، آیه ۸]
چنین تفسیر میکنی که: خداوند مردم را از غذاهای لذیذ و آبهای خنک مؤاخذه و بازخواست میکند.
ابوحنیفه گفت: درست است من این آیه را این طور تفسیر کردهام.
امام فرمود: اگر مردی تو را به خانهاش دعوت کند و با غذای لذیذ و آب خنکی از تو پذیرایی کند و بعد برای این پذیرایی به تو منت بگذارد، دربارهی چنین کسی چگونه قضاوت میکنی؟
ابوحنیفه گفت: میگویم آدم بخیلی است.
امام فرمود: آیا خداوند بخیل است تا اینکه در روز قیامت در مورد غذاهایی که به ما داده ما را بازخواست کند؟
ابوحنیفه گفت: پس مقصود از نعمتهایی که قرآن میگوید انسان مؤاخذه میشود چیست؟
امام فرمود: مقصود آن نعمت ولایت ما اهل بیت است. روز قیامت از ولایت ما قرار است سوال شود.
[مستدرک الوسائل ج ۱۶ ص ۲۴۷]
آگاهی نسبت به پیامبران...ذوالکفل کیست؟؟
چهارشنبه 95/09/24
ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻗﻄﺐ ﺍﻟﺪّﻳﻦ ﺭﺍﻭﻧﺪﻯ ﺭﺿﻮﺍﻥ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﻈﻴﻢ ﺣﺴﻨﻰ ﺳﻠﺎﻡ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻛﻨﺪ:
ﺭﻭﺯﻯ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺤﻤّﺪ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭ ﺳﺆ ﺍﻝ ﻛﺮﺩﻡ: ﺣﻀﺮﺕ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻟﻬﻰ ﺍﺳﺖ - ﻧﺎﻣﺶ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ؟
ﻭ ﺁﻳﺎ ﺍﻭ ﺍﺯ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮﺍﻥ ﻣﺮﺳﻞ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺎﻣﻪ، ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺮﻗﻮﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺻﺪ ﻭ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺭﺷﺎﺩ ﻭ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻛﻪ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻣﺮﺳﻞ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﻴﺰ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻣﺮﺳﻞ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﻮﺩ، ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺒﻌﻮﺙ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﻭﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﻴّﻨﻪ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻭ ﺣﻜﻢ ﻓﺮﻣﺎﺋﻰ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﻏﻀﺒﻨﺎﻙ ﻧﻤﻰ ﮔﺸﺖ ﻣﮕﺮ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺭﺿﺎﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺳﭙﺲ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﺮﻗﻮﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻧﺎﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ، (ﻋﻮﻳﺪﻳﺎ) ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺶ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺁﻳﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﻳﺎﺕ ﺷﺮﻳﻔﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﻄﺮﺡ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ:
ﻭَﺍﺫْﻛُﺮْ ﺇ ﺳْﻤﺎﻋﻴﻞَ ﻭَﺍﻟْﻴَﺴَﻊَ ﻭَ ﺫَﺍﻟْﻜِﻔْﻞِ ﻭَ ﻛُﻞﱡﱡ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺎْ ﺧْﻴﺎﺭِ. (۱)
ﻳﻌﻨﻰ ؛ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﺍﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ! ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ، ﻳﺴﻊ ﻭ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﺭﺍ، ﻛﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﮔﺎﻥ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﻨﺪ. (۲)۱-ﺳﻮﺭﻩ ﺹ: ﺁﻳﻪ 48
۲-ﻗﺼﺺ ﺍﻟﺎ ﻧﺒﻴﺎﺀ: ﺹ 213، ﺡ 277، ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﻴﺎﻥ: ﺝ 4، ﺹ 59، ﺱ 34.
ﭼﻬﻞ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﭼﻬﻞ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ (۱۱) / ﻣﻮﻟﻒ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺻﺎﻟﺤﯽ
اعجاز بسم الله...
چهارشنبه 95/09/24
گویند: مردی بود منافق اما زنی مؤمن و متدین داشت این زن تمام کارهایش را با بسم الله آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند .
روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد زن آن را گرفت و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در پارچه ای پیچید و با بسم الله آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد.
شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و بسم الله را بی ارزش جلوه دهد سپس به مغازه خود برگشت در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.
زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد ناگهان دید همان کیسه طلا که پنهان کرد بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن بسم الله در مکان اول خود گذاشت.
شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را از زن طلب کرد زن مؤمنه فوراً با گفتن بسم الله از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را بجا آورد و از جمله مؤمنین و متقین گردید**
ر.ک: روایت های و حکایت ها / 213 212، به نقل از: خزینه الجواهر فی زینه المنابر/ 612. ***.