آقای من...
مولا جان،
بار ها آمدی و نبودم
در تقلای این زندگی
نیازمند تو اما بی تو بودم !
بارها آمدی ونیامدم
بر دلم بارها نشستی و
بی تو بودن را گریستم
میدانم آمده ای…بسیار نزدیک…
پشت پلک هایی که توان باز شدن به روی زیبایت را ندارد…
پشت در، دلی که هنوز برای میزبانی تو پاک نشده…
میدانم آمده ای …
دعا کن من هم بیایم به پیشواز تو !
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فرهادی در 1395/09/18 ساعت 10:51:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید