
زائر امام حسین (ع) در اربعین...
در جادۀ نجف به كربلا در حال پیاده روی بودیم
كه چند نفر از بچه ها خسته شدند
هواتاریك بود و موكب ها پر شده بودند
كنار عمودی ایستادیم تا نفس تازه كنیم
ناگهان ماشینى توقف كرد
هله بزوار
هله بزوار
من كه عربی بلد بودم با او خوش و بشی كردم
صاحب ماشین گفت كه باید به خانه من بیایید
بااصرار او به خانه اش رفتیم
جمعیتمان دوازده نفر میشد
بعد ازاستقبال گرم و صرف شام ناگهان صدای دعوا
و داد و بیدادی از درب خانه بلند شد
به جلوی در آمدیم دیدیم صاحبخانه
با همسایه اش دعوا گرفته اند
از بحثشان فهمیدم كه صاحب این خانه پسری دارد
كه قاتل پسر همسایه بوده
پدر مقتول امشب را درخانه اش بدون زائر به سر میكرده
و وقتی متوجه آمدن ما به این خانه شده، آمده تا ما را
به خانه خود ببرد و صاحب خانه هم ممانعت كرده
پدر مقتول حرفی زد كه كمتر كسی میتواند به زبان آورد
زائر هایت را بده
از خون پسرم گذشت خواهم كرد
و پسرت را میبخشم
شوخی نیست
از خون فرزند گذشتن
پدرقاتل با بیرون كردن ما از خانه اش
میتوانست دوباره پسرش را ببیند
و برای همیشه در كنار خودش داشته باشد
اما جوابی داد كه همه ما گریه كردیم
زائرها را نمیدهم
قصاصش كن
اینجا بود كه فهمیدم چقدر زائرِ حسین بودن
مقام و منزلت دارد
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فرهادی در 1395/10/04 ساعت 02:11:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |