فقر از دیدگاه دکتر شریعتی
مي خواهم بگويم فقر همه جا سر مي كشد
فقر، گرسنگي نيست، عرياني هم نيست
فقر، چيزي را نداشتن است، ولي، آن چيز پول نيست ….. طلا و غذا نيست
فقر، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهي يك كتابفروشي مي نشيند
فقر، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است، كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند
فقر، كتيبهي سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند
فقر، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود
فقر، همه جا سر ميكشد
فقر، شب را بي غذا سر كردن نيست .
فقر، روز را بي انديشه سر كردن است ..
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فرهادی در 1395/11/26 ساعت 07:49:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید