آتش شهوت...
سوار تاکسی که شد از راننده خواست نوارش را خاموش کند.
راننده که جوان خوش چهره ای بود گفت: «بابا بی خیال! ما جوانیم، بذارید آزاد باشیید
محمود گفت: «شما اگه جایی آتش باشه بنزین داخلش می ریزید یا مواد منفجره کنارش میزارید؟»
پسر جوان که از سؤال تعجب کرده بود، گفت: «نه، این طوری که آتش شعله ور می شه!»
محمود گفت: «خوب، شما جوانید و آتش شهوت درونتون شعله وره. دیگه نباید با این چیز ها بیشترش کنید.
ممکن است به جایی برسید که دیگه نتونید جلوش را بگیرید و دین و ایمانتون را از دست بدهید.»
شهید محمود سعیدی نسب
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فرهادی در 1395/10/03 ساعت 12:55:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید